کوچه ی محله زندگی ما جایی برای بازی کردن و نشستن نداشت!
چون همیشه خیس بود ننه شیرزاد از کله سحر تا پاسی از شب شلنگ به دست آب پاشی میکرد بیچاره زن های محله حسرت به دل بودن یکبار بنشینند درکوچه و یک دل سیر غیبت کنند و سبزی پاک کنند
ننه شیرزاد خیلی تلاش میکرد که محله دچار تحول نشود با هرچیز جدید و نویی مخالفت میکرد الان اگر در قید حیات بود یا مقامی در دولت داشت و یا به طالبان ملحق میشد
یکی دیگر از همسایه های ما زنی بود به اسم سیمین , تنها کسی بود در محله که بچه اش را به درمانگاه میبرد و به دست ننه شیرزاد نمیسپردو تنها خانواده ای بودند که ویدیو داشتن.
صد البته برای ننه شیرزاد همچین چیزی نه تنها پذیرفتنی نبود بلکه صبح وشب زمانی که مشغول آب پاشی کوچه بود به تشویش اذهان عمومی میپرداخت!
میگفت : عروس شیطان است! برکت از خانه و زندگی آن ها رفته است وخبر ندارن! پسرشان صالح و مسلمان بزرگ نمیشود!
آخه ننه شیرزاد دستی هم بر طبابت داشت پروتکل های خاص خودش راداشت
ادامه مطلب
درباره این سایت